یک حکایت
ابوالعینا در ایام جوانی وارد اصفهان شد. اتفاقا مقارن ساعت ورودش بچه ها سنگ بازی می کردند و بدون نظر بر سر او سنگی زدند و سرش را شکستند. صورت و لباسهای او به خون آلوده گردید. این یک ناراحتی برای ابوالعینا بود. ناراحتی دیگرش آن بود که در اصفهان دوستی داشت که می خواست بر او وارد شود و چون جای او را نمی دانست گردش زیادی کرد تا مقداری از شب گذشت. خانه دوستش را یافت و به آنجا نزول نمود و نیز چون در خانه میزبانش خوراکی وجود نداشت و دکانی هم باز نبود, ناچار ابوالعینا آن شب را گرسنه به سر برد تا روز شد و به خدمت مهذب وزیر رسید. وزیر پرسید: چه ساعتی وارد شهر شدی؟ ابوالعینا گفت (( فی ساعه العسره)) سوره توبه آیه 117 یعنی در ساعت دشوار. باز پرسید: در چه روزی؟ گفت : ((فی یوم نحس مستمر)) سوره قمر آیه 19 یعنی در روز نکبت دنباله دار. در پایان سوال کرد: به کجا وارد شدی؟ گفت: ((بواد غیر ذی زرع)) سوره ابراهیم آیه 37 یعنی در محلی که هیچ حاصلی نداشت. وزیر از این جوابها خندید و او را از انعام خود ممنون ساخت
وبلاگ علوم قرآنی پاسخ گوی خوبی برای سوالات شما در زمینه علوم قرآن می باشد.مطالب زیبایی هم در زمینه مسائل قرآنی در این وبلاگ آرشیو شده است .مانند قواعد تفسیر -محکم ومتشابه -ترجمه وتفسیر -نسخ و....
منتظر سوالات شما هستیم.
خوش آمدید
بازدید دیروز: 17
کل بازدید :50086
اختلاف قرائت [38]
وحی درقرآن [41]
معرفت هم با معرفت پرواز کرد [72]
وحی مستقیم [92]
کیفیت نزول وحی بر پیامبر [54]
محکمات ومتشابهات در قرآن [170]
بطن قرآن کریم [87]
وداع با مفسر بزرگ قرآن [41]
آرامش در قرآن [172]
درمحضر قرآن وعترت [95]
مشاوره با جوانان [188]
تاریخ قرآن [64]
اصول وقواعد تفسیر قرآن [43]
عکسهای قرآنی [102]
[آرشیو(20)]
